سفارش تبلیغ
صبا ویژن

رایحه ظهور زنجان
 

سلام

من 21 سال دارم ومدت یک سالی هست که با دختر 18 ساله ای در اینترنت اشنا شدم که کم کم بهش علاقه شدید پیدا کردم خوانواده های ما از نظر اخلاقی و مذهبی به هم میخورن ولی از نظر مالی وضعیت مناسبی نداریم ولی به گفته اون مادیات اصلا براش مهم نیست علاقه بسیار شدیدی دارم و قصد ازدواح در اینده رو دارم ولی به یک مشکل برخورد کردیم من زیاد ارتباط دخترو پسر برام اهمیتی نداشت به همین خاطر با یک دختر دیگه ارتباط تلفنی برقرار کردم در حد یک دوستی و درد دل در مواقع اضطراری ولی وقتی اون این موضوع رو فهمید به خیانت تلقی کرد و به تمام گفته هام شک کرد و تنهام گزاشت ولی من به هیچ دختری اون حسی که به اون دارمو نداشتمو فکر نمیکنم هیچوقت داشته باشم من مشکلاتی دارم اونم همینطور ولی در کل جدی نیستن غیر از این موضوع خیلی تلاش کردم برگرده حتی غرورمو زیر پا گذاشتم و ازش خواهش کردم ببخشه و فراموش کنه ولی نشد به نظر شما ایا به درد هم میخوریم؟ایا اون که حاضر شد غرورمو خورد کنه ولی بر نگشت در اینده مشکلی به وجود نمیاره؟اگر در رسیدنمون مشکلی نیست لطفا بگید چطور راضیش کنم بیاد چون حتی به حرفامم گوش نمیده ببخشید باید بگم که لطفا جوابو زود بدین چون خیلی ضروریه اون خواستگار داره

 

جواب :

سلام

در مورد اینکه گفتی غرورت رو زیر پا گذاشتی و خواهش کردی ببخشدت عرض می کنم طوری حرف می زنی که انگار نمی دونی چه کار بدی کردی، اون تو رو خائن می دونه اون وقت تو فکر می کنی اون نباید غرور تو رو خرد می کرده؟

اگه بخوای این طور فکر کنی هیچوقت بهش نمی رسی تو اول باید اونو درکش کنی که چقدر کار تو رو بد می دونه و بعد می فهمی که چه طور باید راضیش کنی

اون الان تو رو مثل کسی می بینه که جنایت بزرگی در حقش مرتکب شده چون فکر می کنه یه عمر با کسی که به خودش اجازه می ده با غیر او هم رابطه داشته باشه معناش اینه که باید یک عمر با شک و تردید نسبت به وجود زن دیگه در زندگیش به سر ببره و در نتیجه این فکر تمام عشقی که به تو داشته تبدیل به نفرت می شه و به راحتی تو رو کنار می زنه

پس اگه می خوای راضیش کنی باید دو کار کنی اولا: به هر صورت که می تونی - حتی به التماس - یه کار کنی تا ببخشدت و ثانیا: بهش ثابت کنی که اهل ارتباط با هیچ دختری نخواهی بود

در مورد اینم که گفتی به درد هم می خورید یا نه عرض می کنم تا وقتی که خواستگاری نرفتی و خونواده ها بررسیهای لازم رو نکردن نمی شه حتمی گفت که به درد هم می خورید یا نه بنا بر این اینکه عاشقید و فکر می کنید به درد هم می خورید کافی نیست

اینم که در نظر دارید تا چند سال دیگه دوست باشید و بعد به خواستگاریش بری اینم اشتباهه چون اگه به هر علت - مثل مخالفت خونواده ها یا عوض شدن نظر یکی تون- نتونید به هم برسید، در نتیجه هم عمرتون رفته و هم کلی باید رنج بکشید تا همو فراموش کنید مگر اینکه بتونی به خواستگاریش بری و اصل ازدواج رو مسلم کنی و انجام مراسمات رو برای سالهای بعد بذاری

موفق باشید



نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 89/8/20 توسط rayehezohur

                                                                          7

 1) اگر در خانواده پدری و زندگی مجردی خود، مسئولیت کاری را به عهده نمی گیرید یا در مسئولیت محوله تعلل می ورزید.( تنبلی و بی مسئولیتی)

 

2) اگر با پدر، مادر، برادر و خواهر خود( که به نظر شما غیرمنطقی بوده یا اخلاق دلخواه شما را ندارند) ارتباط سازنده و راضی کننده ندارید و نتوانسته اید تعامل قابل قبولی ایجاد نمائید.(عدم تعامل و ارتباط اجتماعی صحیح با دیگران)

 

3) اگر در زندگی، مرتب شغل خود را عوض کرده اید، با دوستان زیادی به خاطر مشکلاتی قطع رابطه نموده اید، رشته تحصیلی خود را تغییر داده یا ترک تحصیل کرده اید، علائق خود را نیمه کاره رها کرده اید و ثبات فکری، احساسی و رفتاری ندارید.(عدم ثبات فکری، احساسی و رفتاری)

 

4) اگر تصور می کنید; افکار، احساس و رفتار همسرتان را در آینده به دلخواه خود تغییر می دهید.(خطای شناختی)

 

5) اگر به دنبال همسر مناسبی هستید به نحوی که در زندگی مشترکتان در آینده با هیچ گونه مشکلی مواجه نشوید.(خطای شناختی)

 

6) اگر در پی کسب لذت و علائق خود، کارها و مسئولیت هایتان بر دوش دیگران قرار می گیرد.(اصالت لذت، و عدم مسئولیت پذیری)

 

7) اگر فقط منطق و طرز نگرش خویش را قبول دارید و در برابر دیگران حالت دفاعی یا حالت تهاجمی می گیرید و قادر به درک افکار، احساس و رفتار دیگران نیستید.(واکنش دفاعی و خود میان بینی)

 

8) اگر نقاط ضعف و نقاط قوت خود را به صورت شفاف نمی بینید.(عدم خودآگاهی)

 

9) اگر تاکنون با نظرات، انتقادات و پیشنهادات دیگران، تغییری در رفتارهای شما ایجاد نشده است.(عدم مدیریت خود یا خود مدیریتی)

 

10) اگر مسائل کاری شما مانع ارتباط دوستانه، و ارتباط دوستان شما مانع ارتباط صمیمی در خانواده(خانواده پدری) می شود یا مسائل و مشکلات شخصی شما در تمام حوزه های زندگی تان تاثیر می گذارد و در هم تنیده می گردد.(مشکل در تقسیم وظایف و تعارض نقش ها)

 

11) اگر به هیچ وجه قادر به تغییر برنامه های از قبل طراحی شده خود نیستید(حتی اگر شرایط تغییر کند) و بسیار متعصب، خشک و غیرقابل انعطاف هستید.( عدم انعطاف پذیری لازم)

 

12) اگر قادر به درک احساسات، رفتار و افکار خانواده، دوستان و همکارانتان(که متفاوت از شما عمل می کنند)، نمی باشید.(عدم اگاهی اجتماعی)

 

13) اگر بیشتر به جای گوش کردن، صحبت می کنید و بیشتر از آنکه سعی کنید دیگران را بفهمید، سعی دارید که دیگران شما را درک کنند.(عدم مدیریت رابطه)

 

14) اگر بسیار هیجان طلب هستید و صرفا، هیجانات شما را به سویی می کشاند و قادر به تعویق انداختن خواسته هایتان نیستید.(هوش هیجانی پائین)

 

15) اگر برای رفتار، احساس و گفتار خود روش و برنامه ای ندارید و منفعلانه و واکنشی نسبت به دیگران عکس العمل نشان می دهید.(رفتار بی تعقل یا انعکاسی، مشکل در شیوه حل مسئله)

 

16) اگر عادت دارید به جای حل مشکلات از آن ها فرار کنید یا اجتناب بورزید یا واکنش شما به مسائل بی تفاوتی هست.(پاسخ اجتنابی به رویدادها)

 

17) اگر در آینه نگاه دیگران، شما فردی غرغرو، سرزنش گر، وابسته، احساساتی، بدبین، گوشه گیر، پرخاشگر، دمدمی مزاج، خودخواه، گوشت تلخ، غمگین یا تکانشی(کسی که یکباره بدون مقدمه و از روی احساس دست به عملی می زند و پیامدهای آن را نمی سنجد) به نظر می آئید.(اختلال شخصیت)

 

18) اگر فکر می کنید، از میان چند میلیارد ساکنین کره زمین، فقط و فقط یک شخص مناسب شماست و ارزش ازدواج دارد و در غیر این صورت زندگی شما بی معنا شده و باید بمیرید یا تا آخر عمر مجرد بمانید.(خطای شناختی، عدم کنترل احساس، هوش هیجانی ضعیف)

 

19) اگر بدون اینکه خود را دقیقا ارزیابی کنید و بشناسید، دنبال همسر مناسب می گردید.( عدم شناخت خود)

 

20) اگر وضعیت فعلی تان راضی کننده نیست و برای رهایی و فرار از موقعیت، اقدام به ازدواج می کنید.(مشکل در شیوه حل مسئله)



نوشته شده در تاریخ سه شنبه 89/8/11 توسط rayehezohur

شما اگر دسترسی به اینترنت ندارید می توانید سوالات مشاوره ای خود را با سامانه ی پیغام گیر ما در میان بگذارید تا با استفاده از مشاورین مجرب جواب خود را از طریق پیامک گروه فرهنگی رایحه ی ظهور دریافت نمایید.

برای دریافت سیدی همایش ها نیز به همان شماره پیامک ارسال کنید.

 

 عکس



نوشته شده در تاریخ جمعه 89/7/30 توسط rayehezohur

دختری هستم21 ساله تا حالا چندتا پیشنهاد از طرف پسرا داشتم ولی می ترسم بهشون جواب مثبت بدم در واقع نمیدونم نیت اصلی اونا چیه و موقعی هم که باهاشون صحبت میکنم نمیدونم چه طور مطرح کنم قصدشون چیه!

 

جواب:

سلام

هنگامی که پسر پیشنهاد اشنایی می ده نمی شه فهمید که نیتش چیه چون ممکنه قصدش ازدواج نباشه اما بگه قصدش ازدواجه و در این زمینه هم کلی حرفهای قشنگ بزنه که اعتماد دختر رو جلب کنه اما همه اش برای فریب دختر باشه که عاشقش بشه و وقتی که دختر رو عاشق خودش کرد اونوقت برای خواستگاری هی امروز و فردا کنه تا دختر رابطه رو قطع نکنه یا اگه ببینه دختر خیلی عاشقشه حقیقت بگه که من برای دوستی حاضرم اما ازدواج نه و دختر هم بخاطر عشقش به او موافقت کنه تا بلکه بتونه به خیال خودش راضیش کنه که باهاش ازدواج کنه که زهی خیال باطل چون پسری که طالب دختر نیست اگه بفهمه که دختر طالبشه عقب نشینی می کنه

پس شما دنبال این نباشید که اول مطمئن بشید قصد پسر چیه اونوقت پیشنهاد اشنایی پسر رو قبول کنید چون تنها وقتی اطمینان کامل به قصد پسر حاصل می شه که با خانواده اش زنگ در خونه شما رو برای خواستگاری بزنه اما قبلش حتی در زمانی که شماره منزل رو می گیره هم اطمینانی وجود نداره چون همه اش ممکنه ظاهر سازی برای ادامه رابطه جهت عاشق کردن شما باشه البته نمی گم همه پسرها این طورند و قصدشون ازدواج نیست چون شاید خیلیاشون هم راست بگن و قصدشون ازدواج باشه اما مشکل اینه که به خاطر اینکه عده ای از این راه برای فریب دخترها استفاده می کنند تا پسر عملا قدم جلو نذاشته نمی شه اطمینان کرد که ار اوناییه که قصدش ازدواجه یا نه ؟

بنا بر این به نظر من وقتی پیشنهاد اشنایی از طرف پسری داده می شه سوال کنید هدفش دوستیه یا ازدواج، اگر گفت دوستی یا اینکه گفت فعلا دوست بشیم ببینیم چی می شه ردکنید اما اگه گفت اشنایی جهت ازدواج، بهش بگید من به رابطه بی حد و حصر حتی برای ازدواج اعتقادی ندارم و ارتباط رو تا حدی قبول دارم که شناخت اولیه ایجاد بشه به حدی که طرفین اجمالا هم رو برای ازدواج بپسندند و بعد کار از طریق خانواده ها پیگیری بشه و به خواستگاری رسمی برسه

اگه این طور بگید تکلیف رو از اول روشن کردید که رابطه برای پیدا کردن شناخت اجمالی به هدف رسیدن به خواستگاریه ، اونم اگه راست بگه و هدفش ازدواج باشه قبول می کنه و بعد شروع شما هم باید مواظب باشید که اولا ارتباط از حد شناخت اولیه جلوتر نره و ثانیا حالت رسمی و محترمانه داشته باشه و صمیمیت ایجاد نکنه چون عشق مثل خوابه و انسان نمی دونه کی خوابش می بره و اگه دل شما گیر افتاد اون وقته که خودت تمایل به قطع رابطه نداری

بعد از اینکه با چند جلسه صحبت شناخت اجمالی پیدا شد بهش بگید دیگه کافیه و باید از کانال خانواده اقدام کنی اگه گفت که شناخت در این مرحله کافی نیست بگو که خواستگاری به معنی ازدواج نیست ما در طول خواستگاری می تونیم خیلی بیشتر اشنا بشیم و تحت نظارت خانواده ها صحبت کنیم بدون اینکه بترسیم عشق زود هنگام ایجاد بشه و جلوی عقل ما رو بگیره و نتونیم عیوب هم دیگه رو ببینیم

اگه با این حرفها به سمت خواستگاری رفت نشونه صداقتشه اما اگه برای خواستگاری بهانه اورد یا قبول نکرد به نیتش شک کنید و رابطه رو سریعا قطع کنید

عکس

نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 89/7/29 توسط rayehezohur

من یک ماه پیش خواستگاری داشتم که اولش ازش خوشم نیومد ولی بعد از اینکه چن بار باه صحبت کردیم بهش علاقمند شدم تا اینکه من بهش جریان نامزدیه قبلیمو گفتم (عقد نبودم و بعد از مدتی هم از طرف من بهم خورد) من به نیت صداقت در زندگی این جریان رو بهش گفتم و اون هم گفت که اشکال نداره و چیز مهمی نیست ولی بعد از اون جریان دیگه تماس نگرفت  

الان یه خواستگار خوب دارم که چون محبت خواستگار قبلی تو دلمه و همش بهش فکر می کنم و جریان نامزدیه قبلیم منو رنج می ده تو رو خدا راهنماییم کنین

 

جواب :

سلام

اول از همه عرض می کنم به این خواستگار در مورد خواستگارهای قبلی چیزی نگید که بد دل می شه

بعدش در مورد اینکه گفتید محبت خواستگار قبلی در دل شما است و شما رو رنج می ده عرض می کنم ناراحتی شما ممکنه به یکی از دو علت زیر باشه:

اول اینکه ممکنه رنج شما بخاطر این باشه که یاد خوبیاش میفتید و از اینکه بهش نرسیدید ناراحت می شید، اگه این باشه رنج شما ربطی به ازدواجتون نداره و اگه ازدواج هم نکنید بازم تا یه مدت باید این رنج رو تحمل کنید منتها ازدواج می تونه در کم کردن رنجتون کمک کنه تا زودتر فراموشش کنید و دلتون راحت بشه خصوصا اگه عشق شدیدی بین شما و همسرت به وجود بیاد

دوم اینکه امکان داره ناراحتی شما به این دلیل باشه که دو خواستگار رو با هم مقایسه می کنید و می بینید اولی از جهاتی بهتره و می ترسید در صورت ازدواج با این خواستگار ، بخاطر ادامه پیدا کردن مقایسه بین او و خواستگار قبلی ، با دیدن نقاط ضعف در شوهر، فکر کنید که شوهر شما فرد ایده التون نیست و ارزو کنید ای کاش باهاش ازدواج نمی کردید و در نتیجه از زندگی دلسرد بشید

اگه این باشه عرض می کنم معمول زنها تنها محبت یک نفر رو به عنوان همسر می تونن در دل داشته باشن یعنی تنها یک مرد رو به عنوان شوهر می تونن دوست داشته باشن پس اگه محبت دوم به عنوان همسر اومد می تونه جایگزین محبت اول بشه و اونو کمرنگ کنه

بنا بر این شما که قبلا به یک مرد به عنوان همسر اینده دل بستی در صورتی که محبت خواستگار دوم به دلت بشینه و اونو به عنوان همسر قبول کنی همین سبب می شه که دلت به تدریج محبت فرد اول رو پس بزنه و یواش یواش محبتش به عنوان همسر در دلت کمرنگ بشه و در نتیجه اونو با شوهرت مقایسه نکنی

علتش اینه که وقتی محبتی که به عنوان همسر به خواستگار اول داشتی کمرنگ بشه و از بین بره اونم می شه مثل اون می شه مثل خیلی از مردهای دیگه که ممکنه از شوهر تو بهتر باشند اما چون نگاه همسرانه بهشون نداری اونا رو با شوهرت مقایسه نمی کنی که بگی اشتباه کردی زنش شدی و کاش همسر اونا می شدی

بلکه حتی اگه اونا رو با شوهرت هم مقایسه بکنی به شوهرت می گی این طوری باش نه اینکه بگی کاش اون یکی شوهرم بود

بلکه بالاتر حتی ممکنه زنی از بعض صفات خوب اخلاقی و بعض رفتارهای فرد دیگه هم خوشش بیاد اما بازم اونو با شوهرش مقایسه نمی کنه چون علاقه اش به اون همسرانه نیست

نتیجه اینکه اونی که سبب مقایسه می شه علاقه همسرانه است و این علاقه با رفتن به سمت ازدواج با خواستگار دوم کم می شه و بعد ازدواج هرچه که عشق بین شما بیشتر بشه چون عشقتون همسرانه است بیشتر اون علاقه قبلی رو از دلت بیرون می کنه تا اینکه به حدی می رسه که اون برای تو با افراد دیگه تفاوتی نمی کنه



نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 89/7/29 توسط rayehezohur

دختری24ساله هستم با پسری دوست شدم که یک سال از خودم کوچکتره و از اول هم منو واسه ازدواج میخواست و خودش میگه از چند سال قبل منو زیر نظر داشته .پدرو مادر من از این دوستی خبر ندارن ولی خانواده اون خیلی روشن فکر هستن و در جریان تمام ارتباطهامون هستن و  خیلی دوست دارن من عروسشون بشم ولی چند تا مسئله هست که منو نگران کرده اول اینکه اون سربازی نرفته و میگه نمیرم و هرچی قرار شد بنام کنم بنام زنم میزنم و برای عقد هم تو محضر آشنا دارم دوم اینکه خانواده من خیلی پایینتر از اونا هستن و خیلی قدیمی و سنتی فکر میکنن ولی طرز فکر من اصلا مثل خانوادم نیست البته از لحاظ مادی ما بالاتریم ولی از لحاظ اجتماعی اونا و این اختلاف در حد کم نیست خیلی با ما فرق دارن میترسم این موضوع بعدها باعث حقارتم بشه واین موضوع رو به دوست پسرم گفتم اون میگه من کاری با خانوادت ندارم خودتو میخوام من که نمیخوام با اونا زندگی کنم از طرفی خیلی به من حساسه که با مرد غریبه بگو بخند نکنم یا همش به اون توجه کنم با هرکسی رفت و آمد نکنم و هرجایی که میرم وهر موضوعی پیش میاد بهش بگم میترسم اونکه اینقدر حساسه بعد از ازدواج بهم بگه از کجا معلوم با کس دیگه ای دوست نبودی اگه با من دوستی کردی یعنی ممکنه با صد نفر دیگه دوستی کنی در صورتیکه من قبل اون فقط با یک نفر بودم اونم بهش گفتم اون با خیلیها بوده و اونم همه چی رو گفته حتی گفته که رابطه جنسی هم داشته اما الان ادم شده و میخواد ازدواج کنه تو این6 ماه که با هم دوستیم هیچ چیزی ازش ندیدم که بخوام فکر کنم سرو گوشش میجنبه دوستش دارم ولی نمیخوام احساسی تصمیم بگیرم ویک عمر خودمو بدبخت کنم

 

جواب :

سلام

نسبت به اینکه می گید نمی خواد سربازی بره عرض می کنم مشکلات سربازی نرفتن فقط اونی نیست که ایشون گفته بلکه مثلا کسی که سربازی نرفته از کشور نمی تونه برای سفر تفریحی یا کاری یا زیارت مکه و کربلا خارج بشه همچنین گواهینامه هم نمی تونه بگیره

به هر حال این به شما بستگی داره که با مشورت خانواده تصمیم بگیرید که ایا سربازی نرفتن ایشون رو -علی رغم این موارد- قبول دارید یا نه

نسبت به اختلاف مالی و فکری دو خانواده عرض می کنم اگه دو خانواده همدیگه رو همین طوری که هستن قبول کنند و بنا بگذارند که به عقاید و افکار همدیگه احترام بذارن و عملا هم مراعات همو بکنند معمولا مشکلی ایجاد نمی شه بنا بر این شما بررسی این مساله به دو خانواده و زمان خواستگاری موکول کنید

در زمینه اینکه گفتید: نسبت به ارتباط شما با نامحرم حساسه و می ترسید که بعدا بخاطر دوست شدن با خودش شما رو به ناپاکی متهم کنه ، عرض می کنم:

اگه دوستی با نامحرم - به هدف ازدواج- رو بد نمی دونه، در این صورت بعد ازدواج مشکل پیدا نمی کنید البته به شرطی که بعد ازدواج رفتارتون طوری نباشه که به شما شک کنه

اما اگه هرگونه دوستی با نامحرم رو حتی اگه به قصد ازدواج باشه بد می دونه و الان استثنائا شما رو قبول کرده، ممکنه بعد اینکه به شما رسید و هیجاناتش فرو نشست به خود بیاد و فکر کنه که از کجا معلوم شمایی که - با خودش که نامحرم بود- دوست شدی، با نامحرمهای دیگه دوست نشی

در صورتی که این طور باشه مساله رو باهاش مطرح کنید و بهش بگید که خوب فکر کن فردا نگی که چون با من دوست بودی پس اهل دوستی با نامحرم هستی و پاک نیستی پس خوب فکر کن اگه امکان داره بعدا چنین حرفی رو بزنی بهتره که الان تمومش کنیم چون اگه بعدا به شک بیفتی در صورتی که ادامه بدیم دل چرکینی اذیتت خواهد کرد و اگرم بخوایم جدا بشیم خسارت بزرگی خواهیم کرد و ابروی خانواده هامون لطمه خواهد دید

اگه در جوابی که به شما می ده به شما اطمینان داد که چنین حرفی نخواهد زد و شما هم یقین کردید که از ته قلب به پاکی شما اطمینان داره و به خاطر عشق نیست که از این مساله صرف نظر کرده، می تونید بهش بله بگید، البته به شرطی که در اینده طوری رفتار کنید که این اطمینان لطمه نخوره، یعنی حتی تا حد امکان ارتباط معمولی هم با نامحرم کمتر داشته باشید



نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 89/7/29 توسط rayehezohur

من دختری21 ساله هستم که یه خواهر بزرگتر از خودم دارم که هنوز ازدواج نکرده خواستگار زیاد میاد واسش ولی دفعه اول که میان دیگه خبری ازشون نمیشه و نمی پسندن خواهرم را.از یه طرف ناراحتم که خواهرم هنوز ازدواج نکرده و25سالشه از یه طرف هم روی روحیه اش تاثیر میذاره این اومدن و رفتن خاستگارا که دیگه برنمی گردند.واسه خودمم ناراحتم چون منم میخوام ازدواج کنم ولی چون باید خواهر بزرگترم اول ازدواج کنه بعد من خواستگارا باید برای اون بیاد ومن نمیتونم فعلا فکرازدواج بکنم .ازتون راهنمایی میخوام بگین چیکارکنم تا مامانم این شانس را به منم بده تا خودم را نشون بدم شاید خاستگارا من را پسندیدن وتونستم ازدواج کنم؟

 

جواب:

سلام

اگه مادر شما معتقده که حتما باید اول خواهر شما عروس بشه تا بعد نوبت شما برسه شما باید در جهت تغییر فکرش اقدام کنید و در قدم اول تمایلتون رو به ازدواج بهش بفهمونید و در قدم بعدی موارد زیر رو بهش بگید

اول اینکه : به خواهرم نگاه کنید که سنش بالا رفته و ازدواجش سخت شده پس منم مثل خواهرم نشدم اجازه بدید برای منم خواستگار بیاد

دوم اینکه : اگر فرضا برای خواهرم تا اخر خواستگار نیومد شما راضی هستید من مثل خیلی از دخترایی که سنشون بالا رفته تا اخر عمر از ازدواج محروم بشم؟

سوم اینکه : چه تضمینی هست که اگه سن من بالا بره بتونم ازدواج خوبی داشته باشم؟ چون هرچه سنم بالاتر بره احتمالا مجبور می شم نسبت به شرایط خواستگار بیشتر کوتاه بیام در صورتی که الان بخاطر زیادی خواستگار به راحتی می تونم ازدواج خوبی داشته باشم

چهارم اینکه :شاید خدا کلید ازدواج خواهرم رو در ازدواج من قرار داده باشه یعنی از کجا می دونید شاید خدا به خاطر مصلحتی که ما نمی دونیم مقدر کرده باشه که ازدواج اون وابسته به ازدواج من باشه  

پنجم اینکه : از کجا می دونید شاید اون فردی که بالاخره همسر خواهر من خواهد شد از فامیلها یا اشناهای کسی باشه من باهاش ازدواج خواهم کرد یا از طریق اونا معرفی بشه، پس وقتی که شما با ازدواج من موافقت نمی کنید، با این کارتون علاوه بر من، ازدواج خواهرم رو هم به تاخیر می اندازید.  

این موارد رو وقت و بی وقت گاه و بی گاه این قدر بگید و اصرار کنید که مادر راضی بشه

همچنین از خواهرتون هم بخواهید که رضایتش رو برای ازدواج شما به مادرتون اعلام کنه



نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 89/7/29 توسط rayehezohur

من از یه دوستی که به هدف ازدواج شروع شده بود و 4 سال دوام داشت بیرون اومدم چون تو طول  این مدت فهمیدم که به دلیل وجود چند اختلاف بین ما شاید این رابطه سرانجام خوبی نداشته باشه می دونم که شاید کاره درستی کرده باشم اما نمی دونم که الان چطوری باید به این قضیه کنار بیام.خیلی برام سخته.

 

جواب :

سلام

شک نکن که ارتباط دختر و پسر به هدف ازدواج در صورتی که به عشق نابهنگام منجر بشه نادرسته چون برای ازدواج باید از دروازه عقل وارد شد نه عشق ولی هر حال کاریه که شده و اشتباهیه که کردی و بجای اینکه برای ازدواج عقل رو جلو بندازی رفتی عاشق شدی

بازم شک نکن اینکه تمومش کردی کار کاملا درستی بوده - چون این عشق بی سر انجام چیزی جز ضرر روحی و جسمی برات نداره – ولی حالا که خربزه رو خوردی و باید پای لرزش هم بشینی و این قدر تحمل کنی که این عشق بی سر انجام رو فراموش کنی ولی اینم درسته که نباید تسلیم بشی و دست روی دست بذاری تا رنج فراغ داغونت کنه پس برای اینکه درد و رنجت تا زمان فراموش کردنش کم بشه اقدامات زیر رو انجام بده:

          ?- اولش به این فکر کن که عشق بی سر انجام تو یه تمایل شدید مضره که داره جسم و روحت رو می خوره و نابود می کنه درست مثل کشش شدید یه معتاد به مواد مخدر که می دونه براش مضره اما بخاطر کیف و لذتی که داره تمایل شدید بهش داره پس سعی کن ازش متنفر بشی چون از یه طرف سلامتت رو به خطر انداخته و از طرف دیگه شبیه یه تمایل کثیف مثل اعتیاده بعدشم همون طور که یه معتاد برای ترک اعتیاد باید سختی و مرارت بکشه تو هم خودتو برای یه مدت سختی کشیدن آماده کن و فکرم نکن که فراموش کردنش محاله چون وجود عده زیادی از دخترا که بعد یه مدت تونستن عشقشون رو فراموش کنن دلیل خوبیه بر اینکه کاملا ممکنه و تو هم می تونی فراموشش کنی

        ?- هر وقت به یادش می افتی سعی کن بیشتر به عیوب و نقصها و کارهای بدی که احیانا انجام داده فکر کنی و به تدریج فکر کردن به نقاط منفیش رو زیاد کن تا ازش متنفر بشی

       ?- هر گونه نشونه ای که تو رو به یاد او می اندازه از بین ببر و اگه نمی شه از خودت دورش کن و حتی جایی که تو رو یاد او می اندازه نرو

       ?- با اشتغالات فکری و عملی اوقات زندگیت رو طوری پر کن که وقت فکر کردن بهش رو نداشته باشی و همچنین اوقات فراغت و بیکاریت رو هم با تفریحات و بازیها و مطالعه و کارای متنوع و جذاب سپری کن

       ?- در محیط های چمعی مثل جمع های مختلف دوستانه و فامیلی سفرهای دست جمعی شرکت در کلاسهای مختلف ببشتر شرکت کن  

        ?- از تنهایی بپرهیز

          ?- از فعالیتهای ورزشی خصوصا جمعی غافل نشو چون با تخلیه انرژی به آرامشت کمک می کنه

        ?- جذابیت های قلبی دیگر رو در خودت تقویت کن مثل ارتباط محبت امیز بیشتر با مادر و اعضای دیگر خانواده و یا دوستان صمیمی

        ?- ارتباط عاشقانه قلبی با خدا و اهل بیت علیهم السلام برقرار کن و اینو بدون که اگه محبت اونا در دلت شعله بکشه محبتهای دیگه میره پی کارش

    ??- اگه خواستگار  خوب داشتی هرچه زودتر ازدواج کن چون محبت جدید محبت قبلی رو کم رنگ می کنه بخاطر اینکه آنچه تو رو به طرف این عشق بی سر انجام جلب کرد نیاز تو به عشق و محبت جنس مخالف بود که یه ازدواج عاشقانه این نیاز رو رفع می کنه و آروم می شی و راحت تر می تونی از دست اون عشق مزاحم خلاص بشی

     ??- از دعا غافل نشو چون دلی که شکسته است و چشمی که اشک داره به خدا نزدیکتره ، پس با آه و ناله در خونه خدا و مقربان درگاهش برو و با اصرار حاجتت رو بخواه تا هم انشا الله حاجتت بر آورده بشه و دلت از این علاقه خالی بشه و آزاد بشی و هم اینکه به برکت پناه بردن به خدا و ارتباط قلبی با درگاه الهی از نظر روحی آروم و سبک بشی



نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 89/7/29 توسط rayehezohur

دختری هستم که سنم بالا رفته و خواستگار ندارم و از نیش و کنایه اطرافیانم به تنگ اومدم و سالها است هرچی دعا می کنم خدا جوابم رو نمی ده ، الان مدتیه که نماز هم نمی خونم ، شما بگید چه کنم .

 

جواب:

 

سلام

وضعیت ناراحت کننده ای براتون بوجود اومده من خودم دختر دارم من درک می کنم که برای دختر و خونواده اش چقدر این وضعیت سخته به همین خاطر شما صحبتهای اطرافیان رو حمل بر نگرانی و ناراحتیشون کنید نه اینکه فکر کنید نیش و کنایه می زنن

شما گفتید که بعد از سالها دعا و جواب نگرفتن نمازتون رو هم ترک کردید من برداشتم اینه که علت ترک نماز توسط شما بخاطر اینه که خدا رو در ازدواج نکردنتون یه جورایی مقصر می دونید به این صورت که شاید می گید از خدا که همه کار بر میاد چرا خدا کاری نمی کنه که یه مورد خوب برای خواستگاری من بیاد

خدمت شما عرض می کنم مواردی مثل سختی ازدواج که باعث شده پسرا ازدواج نکنن بخاطر دوری مردم ما از ازدواجیه که دین گفته چون طبق دستور دین ازدواج حتی یک ریال پول هم نیاز نداره مگه زمان صدر اسلام افرادی که بهشون اصحاب صفه می گفتند چون خونه نداشتن و محل استقرارشون یه سکو بود ازدواج نمی کردند؟

خب معلومه الان ازدواج گرون شده جوونا هم می گردن ارزون ترش رو پیدا می کنن و فقط اون جوونایی می تونن ازدواج کنن که وضعشون مالی خود یا پدرشون خوبه

شاید بگید که چرا خدا تو این وضع جواب منو که این قدر دعا می کنم نمی ده ؟ در جواب عرض می کنم این مثل این می مونه که یه نفر پول نداره دکتر معالجه اش نمی کنه بعد برمی گرده می گه: ای خدا چرا دل این دکتر رو نرم نمی کنی که منو بدون پول معالجه کنه؟

درسته که خدا همه کار ازش برمیاد و در بعض موارد هم از این کارها می کنه اما شما به این نکته هم توجه کنید که این دنیا عالم اختیاره نه اجبار و خدا به انسانها اختیار داده که در این دنیا هرکاری رو چه درست و چه غلط بتونن انجام بدن تا در اخرت به خوبها پاداش و به بدها جزا بده وگرنه اگه بخواد در همه موارد دخالت کنه باید هر وقت کسی بخواد کار خلافی کنه خدا باید جلوشو بگیره و دیگه خوبها و بدها خودشون رو نشون نمی دن که پاداش و عذاب معنی داشته باشه

پس شما بجای اینکه از دست خدا ناراحت باشید باید از دست فرهنگ نادرستی که در زمینه ازدواج وجود داره ناراحت و عصبانی باشید

نکته دیگه اینکه بر فرض که خدا به هر دلیل که مصلحت می دونه جواب شما رو نداد این که شما رابطه تون رو با خدا قطع کنید اشتباه بزرگیه چون بر فرض که تمام دنیاتون خراب بشه - که خراب نشده و فقط از عدم ازدواج در رنج هستید - چرا اخرتتون رو خراب می کنید این رو بدونید که طبق روایتی که اومده اگه کسی نمازش قبول نشه (نه اینکه نخونه ) خدا اعمال دیگرش رو هم در اخرت قبول نمی کنه یعنی انسان هرچه اعمال خوب انجام داده در گرو نمازشه که اگه خدا قبولش نکرد انگار که اونا رو هم انجام نداده

بیخود نیست که در روایت اومده که نماز کلید بهشته چون شاید می خواد بگه اگه با اعمالت تمام بهشت رو هم خریده باشی اگه اهل نماز نباشی همه بهشت هم بدردت نمی خوره چون کلیدش رو که نماز باشه نداری

 از همه اینا گذشته کسی که از خدا ببره پناهگاهش رو در زمان سختی ها از دست داده چون ادم که نماز نخونه چطور روش می شه تو سختیا بگه خدایا کمکم کن

 نکته اخر اینکه شما می تونید از توسط خود یا فرد مورد اعتمادتون به یکی از مراکز همسر گزینی در شهر خودتون یا یکی از شهرهای اطراف معرفی بشید تا از اون طریق مورد مناسب براتون پیدا بشه

 

انشا الله خدا دلتون رو روشن کنه و به فضل و رحمتش خواست شما رو بر اورده کنه

موفق باشید

 



نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 89/7/29 توسط rayehezohur
لطفا راجع به کوچکتر  بودن دختر از پسر هم صحبت کنید اینکه چقدر باید دختر از پسر کوچکتر باشه؟و تا چند سال مشکل ایجاد نمى کنه؟

 

جواب:

سلام

مشاورها می گن بهتره دختر چند سالی از پسر کوچک تر باشه برای اینکه اگه فاصله کم باشه یا هم سن باشن احتمال داره که در طول زندگی دچار مشکل بشن

در این زمینه دو دلیل عمده هست که اولی جسمانی و دومی مربوط به رشد عقلانیه

دلیل جسمانی اینه که: زنها در سن بالا زودتر از مردها شکسته می شن و طراوتشون رو از دست می دن و از نظر جنسی زودتر از سرد می شن و توان پاسخ گویی اونا به نیاز جنسی مرد کم می شه و اگه سنشون بیشتر باشه توان مراقبت از شوهر رو در پیری از دست می دن، از این دلایل نتیجه می گیرن که بهتره سن دختر چند سالی کمتر از پسر باشه تا پیامدهای منفی گفته شده در دوران کهن سالی اسباب نارضایتی و ناراحتی فراهم نکنه

دلیل مربوط به رشد عقلانی اینه که: دختر زودتر از پسر بالغ می شه و معمولا زودتر به رشد عقلی می رسه و پسر دیرتر بالغ می شه و قاعدتا رشد فکری و عقلیش دیرتره، در نتیجه درک و فهم عقلی دختر معمولا از پسری که هم سن اوست بیشتره و با پسری که چند سال از خودش بزرگتره برابری می کنه، پس دختر باید چند سال کوچکتر باشه تا تفاهم و درک طرفینی راحت تر برقرار بشه و بهتر بتونن با هم زندگی کنن

در جواب دلیل جسمانی می شه گفت اولا: اکثر پیامدهای ذکر شده قابل کاهشه مثلا وسایل ارایشی کمبودهای ظاهری رو جبران می کنه و تقویت کننده های جنسی این مشکل رو حل می کنه و ثانیا شاید بشه گفت اختلاف سن از این جهت فقط برای پسر خیلی مهمه اما برای دختر اون قدر مهم نیست مگر از این باب که وقتی در دوران کهن سالی این حالات پیش میاد زن از ناتوانی خودش در بر اوردن نیازهای شوهر ناراحت بشه

جواب دلیل عقلانی هم اینه که اولا: این تفاوت در ابتدای بلوغ بیشتره اما در سنین بالاتر چندان ظاهر نیست یعنی تفاوت فهم و درک در یه دختر و پسر 15 ساله کاملا واضحه اما در یه پسر و دختر 25 ساله این طور نیست بلکه می شه گفت که در سنین بالاتر تفاوت درک کمتری هست پس با توجه به اینکه معمول ازدواجها در حال حاضر در سنین بالاتر صورت می گیره پس تفاوت فهم و درک در هم سن ها کمتره و در نتیجه هم سن بودن در سنین بالاتر اشکال ایجاد نمی کنه

ثانیا : با توجه به اینکه در حال حاضر دختر پسرها با هم صحبت می کنند در صورتی که اختلاف درک طرفینی زیاد باشه توی صحبتها قابل تشخیصه پس در صورتی که دختر احساس نکنه پسر هم سن او از نظر عقلی بچه است ازدواجشون اشکال نداره

نتیجه اینکه فاصله سنی چند ساله بین دختر و پسر لزومی نداره چون پیامدهایی که در دلیل جسمانی اومده اکثرا قابل جلوگیریه و اونا هم که در دلیل عقلانی ذکر شده با صحبت طرفینی قابل پیشگیری است

علاوه بر اینکه حتی می شه گفت فاصله سنی چند ساله در بسیاری موارد ترجیح هم نداره و فقط در بعض مواقع به درد می خوره مثل اینکه پسر در انتخاب یکی از دو دختر -که از جهات دیگه مساویند- مردد باشه، در اینجا می شه گفت: بهتره اونی رو که سنش کمتره ترجیح بده، اما در بسیاری موارد حتی ملاک ترجیحی هم نیست مثل صورتی که یک دختر هست و تمام موارد دیگه او مناسبه اما با پسر هم سنه، در این صورت به هم زدن ازدواج بخاطر نبود فاصله سنی نادرسته، یا صورتی که موارد دیگه دختر مناسب نیست اما اختلاف سن چند ساله با پسر داره که در این مورد هم ترجیح محسوب نمی شه

اما در مورد اینکه سوال کردید: کوچکتر بودن دختر تا چند سال مشکل ایجاد نمی کنه؟ عرض می کنم: فاصله زیاد سنی در صورتی که تفاوت زیادی در درک و فهم ایجاد کنه ممکنه موجب اشکال در زندگی اینده بشه، اما باید توجه داشت که این تفاوت در دختران سنین پایین بیشتره یعنی تفاوت درک یه پسر 25 ساله با یه دختر 15 ساله بیشتر از تفاوت فکری یه دختر 25 ساله با پسر 35 ساله است پس هرچی سن بالاتر باشه مشکل سازی تفاوت سنی زیاد از این جهت کمتره

نتیجه اینکه: تفاوت سنی زیاد در صورتی که سبب زیاد شدن تفاوت فهم و درک طرفین نشه و در نتیجه اختلاف سلیقه های اساسی ایجاد نکنه و پسر ببینه که دختر از نظر عقلی و فکری بهش نزدیکه، این مقدار تفاوت مانع ازدواج نیست



نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 89/7/28 توسط rayehezohur
<      1   2   3   4   5   >>   >
تمامی حقوق این وبلاگ محفوظ است | طراحی : پیچک

  • آی تی ایران
  • قالب میهن بلاگ
  • ضایعات
  • انواع کد های جدید جاوا تغییر شکل موس