سفارش تبلیغ
صبا ویژن

رایحه ظهور زنجان
 

شاگردی از استادش پرسید: محبت چیست؟ استاد: به گندم­ زار برو و پر خوشه­ ترین شاخه را بیاور. اما در هنگام عبور از گندم­ زار، به یاد داشته باش که نمی­ توانی به عقب برگردی تا خوشه­ ای بچینی.

شاگرد به گندم­ زار رفت و پس از مدتی برگشت. استاد پرسید: چه آوردی؟ شاگرد با حسرت جواب داد: هیچ؛ هر چه جلو می­ رفتم خوشه­ های پرپشت­ تر می­ دیدم و به امید پیدا کردن پرپشت­ تر، تا انتهای گندم­ زار رفتم. استاد: محبت یعنی همین.

شاگرد: پس ازدواج چیست؟ استاد: به جنگل برو و بلندترین درخت را بیاور، اما به یاد داشته باش که باز هم نمی­ توانی به عقب برگردی. شاگرد رفت و پس از مدت کوتاهی با درختی برگشت. استاد: چه شد؟ شاگرد: به جنگل رفتم و اولین درخت بلند را که دیدم انتخاب کردم؛ ترسیدم که اگر جلو بروم، باز هم دست خالی برگردم.



نوشته شده در تاریخ دوشنبه 91/1/21 توسط rayehezohur
تمامی حقوق این وبلاگ محفوظ است | طراحی : پیچک

  • آی تی ایران
  • قالب میهن بلاگ
  • ضایعات
  • انواع کد های جدید جاوا تغییر شکل موس