من با پسری حدود 1 ساله که ارتباط دارم که همدیگر رو هم خیلی دوست داریم رابطمون از اول هم واسه ازدواج بود تا یه مدتی که هر دومون قبول کردیم که مناسب هم هستیم و می تونیم همسر خوبی واسه هم باشیم بعد از اون تصمیم خواستگاری گرفت و قرار شد که تا آخر ماه واسه خواستگاری بیان ولی باباش مخالفه و دلیل مخالفت باباش اینه که چون با هم تلفنی آشنا شدین معلوم نیست آخر این ازدواج به کجا ختم بشه ایشون به باباشون گفتند که اگه شما فکر می کنین که دختری که من انتخاب کردم مناسب نیست میتونین برین تحقیق که باباشون در این مورد سکوت کردند و جوابی نمیدن. چه کار کنیم که باباش راضی شه
از طرفی من و اون با هم سر حجاب اختلاف نظر داریم خانواده دخترای فامیل اونا جلوی پسراشون راحتن ولی ما اینطوری نیستیم و وقتی نظر ایشونو پرسیدم می گه که هر طوری دوست داری تو باش هر کس همون طوری هست که خودش راحته و شوهرش هم می پسنده ولی من فکر می کنم که به این راحتی نیست و حتما به مشکل برمی خوریم تو مهمونی یا عروسی مثلا.
مورد بعدی اینکه من اول قبول کردم که واسه زندگی مشترک در شهر اونا ساکن شیم ولی الان من یه کار خیلی خوب گیرم اومده که واقعا نمی خوام از دستش بدم . مطمئنم وقتی بهش بگم می گه اینقدر تامینت می کنم که نیازی به کار نداشته باشی کلا نظرش اینه. ولی من نمیتونم متکی به یه نفر که شوهرمه باشم از نظر اقتصادی. الانم واسم سخته که به مامانم بگم من پول نیاز دارم فکر می کنید که من چه طوری بهش بگم که قبول کنه ؟
لطفا راهنماییم کنید
جواب :
سلام
اول از همه یه چیز بگم من به ازدواجی که از عشق شروع بشه یه خورده بد بینم اونم بخاطر تجربه های تلخیه با این نوع ازدواج نصیب عده ای شده و دلیلش هم اینه که زندگی با عشق به ظاهر اراسته و حرفای قشنگ پایدار نمی شه بلکه زندگی به عشقی نیاز داره که از دیدن مجموعه رفتارها و افکار و برخوردهای طرف مقابل در طول زندگی به دست بیاد پس درستش اینه که در مرحله انتخاب عقل بگه به درد هم می خورید و دل به همون مقدار که می بینه فقط بپسنده و بهش تمایل پیدا کنه و بعد ازدواج وقتی که دل هماهنگی افکار و گفتار و برخوردها رو می بینه به تدریج هرچه می گذره عاشق تر بشه به همین خاطر می گن افرادی مثل پدر مادرها که با تجربه هستن برن و بررسی کنن که این دو نفر به هم می خورن که در اینده دچار مشکل نشن یا نه
من این حرفها رو گفتم اما بخاطر اینکه خیلی عاشقید شاید خیلی به این حرفها گوش ندید ولی من وظیفمه که بگم در اینده نگید که چرا نگفتی
از این حرف که بگذریم برای راضی کردن پدر ایشون به نظر من درست نبوده که ایشون به باباش گفته اگه دختری که من می خوام خوب نیست برو تحقیق کن بلکه ایشون باید هر کاری که لازمه انجام بده تا فکر و دل پدرش رو نسبت به شما متمایل کنه به اینکه مثلا یه تحقیق همه جانبه رو در مورد شما انجام بده و به پدرش ارائه بده و خوبی خونوادتون و مناسب بودن شما رو از زبون دیگران براش اثبات کنه
علاوه بر اینکه سعی کنه دل پدرش رو نسبت به شما نرم کنه به اینکه از خوبیای شما تعریف کنه و یا کاری کنه که پدرش شما یا عکس شما رو ببینه و یا با هر لطایف الحیلی شده پدرش رو بیاره خواستگاری شما که شما رو ببینه و با شما صحبت کنه که اگه به عنوان عروسش تو دلش جا کنید تمومه
برای راضی کردن پدرش برای خواستگاری شما بهش بگه که شما چرا ندیده رد می کنید یا بگه وقتی من اونو می خوام باید برام اثبات بشه به دردم نمی خوره و وقتی که شما ندیدید چطور برام اثبات می کنید که خوب نیست
در مورد حجاب هم بگم اینکه می گه هرجوری می خوای باش خوبه اما این مهمه که برای زن خودش چقدر حجاب رو لازم می دونه ایا اعتقادش مثل شما است یا مثل اونای دیگه فکر می کنه اگه عقیده اش مثل شما باشه خوبه اما اگه مثل اونای دیگه باشه گرچه الان می گه اختیار با خودت اما ممکنه همون طوری که اشاره کردید بعدا در بعض مراسمات بگه که چرا بر خلاف بقیه با حجابی این طور که تو هستی برای من افت داره
علاوه بر اینکه تجربه نشون داده دختر که تو یه خونه میره از اخلاقیات و رفتار شوهر و خونواده اش تاثیر می پذیره خصوصا در زمینه ترک واجب که گناهه چون دیدن گناه دیگران انجام گناه رو برای ادم اسون می کنه نمی گم حتما عوض می شید بلکه می گم زمینه عوض شدن برای شما ایجاد می شه
در مورد محل زندگی فکر می کنم به صورت کلی زندگی در محل زندگی پسر بهتر باشه چون با ازدواج تکیه زن به شوهرش می شه و حتی تکیه زن به پدر مادرش هم کم می شه و در معمول زندگی ها زن نه تنها سختش نیست که از شوهرش پول بگیره بلکه پول رو به عنوان اینکه حقشه طلب می کنه و مردها هم خرج زنشون رو خرج خودشون می بینن و علتش عشق طرفینیه که باعث می شه هرکی هرچی رو که داره مال خودش نبینه به همین خاطر می بینیم که معمول زنهایی که کار می کنن پولشون رو در زندگی مشترک خرج می کنن
شاید بگید که خب تکیه مرد هم به زنشه بله مرد درسته زنش رو دوست داره اما اگه تو مثل مسائل و مشکلات مالی گیر کرد و خودش نتونست حلش کنه تکیه اش به زنش نیست بلکه میره سراغ خونواده پدرش و اگه در شهر پدریش باشه خیالش راحت تره که اگه دچار مشکل شد می تونه از اونا کمک بگیره
اینا که گفتم به صورت کلی است و تصور هم نمی کنم که شما غیر از دیگران باشید بنا بر این در مورد شما به نظر من به صلاح زندگیتون اینه که به محل زندگی شوهر برید
اما اگه حرف منو قبول نکردید و خواستید که ایشون رو راضی کنید به شهر شما بیاد من فکر می کنم شما راه غیر مستقیم رو کنار بذارید و صمیمانه و صادقانه موضوع رو با همه جوانبش و دلایلی که براتون مهمه براش مطرح کنید و سعی کنید قانعش کنید و اگر قانع نشد اگه فکر می کنید که برای شما مناسبه و در کنار اون زندگی خوبی خواهید داشت چه اشکال داره که از این خواستتون بگذرید اگرم نمی تونید بگذرید از ازدواج با اون صرف نظر کنید ولی به نظر من اولی بهتره چون باید قبول کرد که این طور نیست که همیشه اوضاع مطابق ایده الی که مورد نظر ما است پیش بره و باید ظرفیت پذیرش خلاف میلمون رو داشته باشیم
این یه مطلب کلیه که خیلی به شما در طول زندگی کمک خواهد کرد که واقع بین باشید و خواست ایده الی نداشته باشید که بگید طرف من باید همه چیز داشته باشه و گرنه اصلا نمی خوامش چون اگه این دید رو داشته باشید و با ایشون ازدواج نکنید ممکنه با هیچ کس هم نتونید ازدواج کنید چون بالاخره ادمی که بی عیب باشه و همه شرایطش کاملا بر وفق مراد شما باشه اصلا وجود خارجی نداره پس بهتره که با شرایط فعلی به جورایی کنار بیاید و اگه اون قبول نکرد شما قبول کنید