سفارش تبلیغ
صبا ویژن

رایحه ظهور زنجان
 

من دختری 19 ساله هستم در جایی که کار می کنم همه با هم فامیل هستیم پسرعموی دخترعمه ام هم توی این شرکته من قبلا ندیده بودمش روزای اول خیلی بهش محل نمیذاشتم

سرتونو درد نمیارم خلاصه یه روز به خودم اومدم دیدم خیلی بهش عادت کردم طوری شده بود که هر روز براش غذا میاوردم  مدتی بعدمتوجه شدم که قبلا ازدواج کرده و زنشو بعد از مدتی طلاق داده  یه روز حالم خوب نبود سرحال نبودم منو صدا کرد رفتم پیشش 2,3 ساعتی پیش هم بودیم اون روز بود که به هم خیلی نزدیک شدیم  البته کاش نزدیکیمون تا همون مقدار بود یعنی در حد این که دست همو فقط بگیریم

تقریبا 1 ماه پیش بود بهش sms زدم یه خورده بعد زنگ زد ولی حرف نزد قطع کردم دوباره زنگ زد همین که جواب دادم صدای یه دخترو شنیدم که بهش میگفت که حرف بزن من قطع کردم و دیگه هر چی زنگ زد دیگه جواب ندادم دو سه روزی باهم سر سنگین بودیم که دوباره هی دورو ورم می چرخید باهاش حرف زدم خیلی سعی کردم دوباره خیلی بهش نزدیک نشم ولی نشد .......

خلاصه یه روز پدربزرگم که اومده بود تهران بامن اومد شرکت تا که اونو دید فرداش پدربزرگم صدام کرد بهم گفت سعی کن ازش دوری کنی گفت اون یک دفعه زن گرفته و طلاق داده گفت پسر خوبیه ولی با دخترای زیادی دوست بوده طوری که تو محلشون همه میشناسنش

ولی برای این حرفا دیگه دیر شده بود بهش خیلی وابسته شدم تازه چند دفعه هم با هم ارتباط جنسی داشتیم نمیدونم چیکار کنم نمیتونم فراموشش کنم یا ازش دوری کن تازه اون از  من 12 سال هم بزرگتره دوریشو حتی برای یه روزم نمیتونم تحمل کنم چطوری آخه ازش دوری کنم؟

واقعا گیر کردم نمی دونم چه کار کنم اما به شما می گم : مواظب باشید مثل من نشید.



نوشته شده در تاریخ جمعه 89/7/23 توسط rayehezohur
تمامی حقوق این وبلاگ محفوظ است | طراحی : پیچک

  • آی تی ایران
  • قالب میهن بلاگ
  • ضایعات
  • انواع کد های جدید جاوا تغییر شکل موس