سفارش تبلیغ
صبا ویژن

رایحه ظهور زنجان
 

دختری24ساله هستم با پسری دوست شدم که یک سال از خودم کوچکتره و از اول هم منو واسه ازدواج میخواست و خودش میگه از چند سال قبل منو زیر نظر داشته .پدرو مادر من از این دوستی خبر ندارن ولی خانواده اون خیلی روشن فکر هستن و در جریان تمام ارتباطهامون هستن و  خیلی دوست دارن من عروسشون بشم ولی چند تا مسئله هست که منو نگران کرده اول اینکه اون سربازی نرفته و میگه نمیرم و هرچی قرار شد بنام کنم بنام زنم میزنم و برای عقد هم تو محضر آشنا دارم دوم اینکه خانواده من خیلی پایینتر از اونا هستن و خیلی قدیمی و سنتی فکر میکنن ولی طرز فکر من اصلا مثل خانوادم نیست البته از لحاظ مادی ما بالاتریم ولی از لحاظ اجتماعی اونا و این اختلاف در حد کم نیست خیلی با ما فرق دارن میترسم این موضوع بعدها باعث حقارتم بشه واین موضوع رو به دوست پسرم گفتم اون میگه من کاری با خانوادت ندارم خودتو میخوام من که نمیخوام با اونا زندگی کنم از طرفی خیلی به من حساسه که با مرد غریبه بگو بخند نکنم یا همش به اون توجه کنم با هرکسی رفت و آمد نکنم و هرجایی که میرم وهر موضوعی پیش میاد بهش بگم میترسم اونکه اینقدر حساسه بعد از ازدواج بهم بگه از کجا معلوم با کس دیگه ای دوست نبودی اگه با من دوستی کردی یعنی ممکنه با صد نفر دیگه دوستی کنی در صورتیکه من قبل اون فقط با یک نفر بودم اونم بهش گفتم اون با خیلیها بوده و اونم همه چی رو گفته حتی گفته که رابطه جنسی هم داشته اما الان ادم شده و میخواد ازدواج کنه تو این6 ماه که با هم دوستیم هیچ چیزی ازش ندیدم که بخوام فکر کنم سرو گوشش میجنبه دوستش دارم ولی نمیخوام احساسی تصمیم بگیرم ویک عمر خودمو بدبخت کنم

 

جواب :

سلام

نسبت به اینکه می گید نمی خواد سربازی بره عرض می کنم مشکلات سربازی نرفتن فقط اونی نیست که ایشون گفته بلکه مثلا کسی که سربازی نرفته از کشور نمی تونه برای سفر تفریحی یا کاری یا زیارت مکه و کربلا خارج بشه همچنین گواهینامه هم نمی تونه بگیره

به هر حال این به شما بستگی داره که با مشورت خانواده تصمیم بگیرید که ایا سربازی نرفتن ایشون رو -علی رغم این موارد- قبول دارید یا نه

نسبت به اختلاف مالی و فکری دو خانواده عرض می کنم اگه دو خانواده همدیگه رو همین طوری که هستن قبول کنند و بنا بگذارند که به عقاید و افکار همدیگه احترام بذارن و عملا هم مراعات همو بکنند معمولا مشکلی ایجاد نمی شه بنا بر این شما بررسی این مساله به دو خانواده و زمان خواستگاری موکول کنید

در زمینه اینکه گفتید: نسبت به ارتباط شما با نامحرم حساسه و می ترسید که بعدا بخاطر دوست شدن با خودش شما رو به ناپاکی متهم کنه ، عرض می کنم:

اگه دوستی با نامحرم - به هدف ازدواج- رو بد نمی دونه، در این صورت بعد ازدواج مشکل پیدا نمی کنید البته به شرطی که بعد ازدواج رفتارتون طوری نباشه که به شما شک کنه

اما اگه هرگونه دوستی با نامحرم رو حتی اگه به قصد ازدواج باشه بد می دونه و الان استثنائا شما رو قبول کرده، ممکنه بعد اینکه به شما رسید و هیجاناتش فرو نشست به خود بیاد و فکر کنه که از کجا معلوم شمایی که - با خودش که نامحرم بود- دوست شدی، با نامحرمهای دیگه دوست نشی

در صورتی که این طور باشه مساله رو باهاش مطرح کنید و بهش بگید که خوب فکر کن فردا نگی که چون با من دوست بودی پس اهل دوستی با نامحرم هستی و پاک نیستی پس خوب فکر کن اگه امکان داره بعدا چنین حرفی رو بزنی بهتره که الان تمومش کنیم چون اگه بعدا به شک بیفتی در صورتی که ادامه بدیم دل چرکینی اذیتت خواهد کرد و اگرم بخوایم جدا بشیم خسارت بزرگی خواهیم کرد و ابروی خانواده هامون لطمه خواهد دید

اگه در جوابی که به شما می ده به شما اطمینان داد که چنین حرفی نخواهد زد و شما هم یقین کردید که از ته قلب به پاکی شما اطمینان داره و به خاطر عشق نیست که از این مساله صرف نظر کرده، می تونید بهش بله بگید، البته به شرطی که در اینده طوری رفتار کنید که این اطمینان لطمه نخوره، یعنی حتی تا حد امکان ارتباط معمولی هم با نامحرم کمتر داشته باشید



نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 89/7/29 توسط rayehezohur

من دختری21 ساله هستم که یه خواهر بزرگتر از خودم دارم که هنوز ازدواج نکرده خواستگار زیاد میاد واسش ولی دفعه اول که میان دیگه خبری ازشون نمیشه و نمی پسندن خواهرم را.از یه طرف ناراحتم که خواهرم هنوز ازدواج نکرده و25سالشه از یه طرف هم روی روحیه اش تاثیر میذاره این اومدن و رفتن خاستگارا که دیگه برنمی گردند.واسه خودمم ناراحتم چون منم میخوام ازدواج کنم ولی چون باید خواهر بزرگترم اول ازدواج کنه بعد من خواستگارا باید برای اون بیاد ومن نمیتونم فعلا فکرازدواج بکنم .ازتون راهنمایی میخوام بگین چیکارکنم تا مامانم این شانس را به منم بده تا خودم را نشون بدم شاید خاستگارا من را پسندیدن وتونستم ازدواج کنم؟

 

جواب:

سلام

اگه مادر شما معتقده که حتما باید اول خواهر شما عروس بشه تا بعد نوبت شما برسه شما باید در جهت تغییر فکرش اقدام کنید و در قدم اول تمایلتون رو به ازدواج بهش بفهمونید و در قدم بعدی موارد زیر رو بهش بگید

اول اینکه : به خواهرم نگاه کنید که سنش بالا رفته و ازدواجش سخت شده پس منم مثل خواهرم نشدم اجازه بدید برای منم خواستگار بیاد

دوم اینکه : اگر فرضا برای خواهرم تا اخر خواستگار نیومد شما راضی هستید من مثل خیلی از دخترایی که سنشون بالا رفته تا اخر عمر از ازدواج محروم بشم؟

سوم اینکه : چه تضمینی هست که اگه سن من بالا بره بتونم ازدواج خوبی داشته باشم؟ چون هرچه سنم بالاتر بره احتمالا مجبور می شم نسبت به شرایط خواستگار بیشتر کوتاه بیام در صورتی که الان بخاطر زیادی خواستگار به راحتی می تونم ازدواج خوبی داشته باشم

چهارم اینکه :شاید خدا کلید ازدواج خواهرم رو در ازدواج من قرار داده باشه یعنی از کجا می دونید شاید خدا به خاطر مصلحتی که ما نمی دونیم مقدر کرده باشه که ازدواج اون وابسته به ازدواج من باشه  

پنجم اینکه : از کجا می دونید شاید اون فردی که بالاخره همسر خواهر من خواهد شد از فامیلها یا اشناهای کسی باشه من باهاش ازدواج خواهم کرد یا از طریق اونا معرفی بشه، پس وقتی که شما با ازدواج من موافقت نمی کنید، با این کارتون علاوه بر من، ازدواج خواهرم رو هم به تاخیر می اندازید.  

این موارد رو وقت و بی وقت گاه و بی گاه این قدر بگید و اصرار کنید که مادر راضی بشه

همچنین از خواهرتون هم بخواهید که رضایتش رو برای ازدواج شما به مادرتون اعلام کنه



نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 89/7/29 توسط rayehezohur

من از یه دوستی که به هدف ازدواج شروع شده بود و 4 سال دوام داشت بیرون اومدم چون تو طول  این مدت فهمیدم که به دلیل وجود چند اختلاف بین ما شاید این رابطه سرانجام خوبی نداشته باشه می دونم که شاید کاره درستی کرده باشم اما نمی دونم که الان چطوری باید به این قضیه کنار بیام.خیلی برام سخته.

 

جواب :

سلام

شک نکن که ارتباط دختر و پسر به هدف ازدواج در صورتی که به عشق نابهنگام منجر بشه نادرسته چون برای ازدواج باید از دروازه عقل وارد شد نه عشق ولی هر حال کاریه که شده و اشتباهیه که کردی و بجای اینکه برای ازدواج عقل رو جلو بندازی رفتی عاشق شدی

بازم شک نکن اینکه تمومش کردی کار کاملا درستی بوده - چون این عشق بی سر انجام چیزی جز ضرر روحی و جسمی برات نداره – ولی حالا که خربزه رو خوردی و باید پای لرزش هم بشینی و این قدر تحمل کنی که این عشق بی سر انجام رو فراموش کنی ولی اینم درسته که نباید تسلیم بشی و دست روی دست بذاری تا رنج فراغ داغونت کنه پس برای اینکه درد و رنجت تا زمان فراموش کردنش کم بشه اقدامات زیر رو انجام بده:

          ?- اولش به این فکر کن که عشق بی سر انجام تو یه تمایل شدید مضره که داره جسم و روحت رو می خوره و نابود می کنه درست مثل کشش شدید یه معتاد به مواد مخدر که می دونه براش مضره اما بخاطر کیف و لذتی که داره تمایل شدید بهش داره پس سعی کن ازش متنفر بشی چون از یه طرف سلامتت رو به خطر انداخته و از طرف دیگه شبیه یه تمایل کثیف مثل اعتیاده بعدشم همون طور که یه معتاد برای ترک اعتیاد باید سختی و مرارت بکشه تو هم خودتو برای یه مدت سختی کشیدن آماده کن و فکرم نکن که فراموش کردنش محاله چون وجود عده زیادی از دخترا که بعد یه مدت تونستن عشقشون رو فراموش کنن دلیل خوبیه بر اینکه کاملا ممکنه و تو هم می تونی فراموشش کنی

        ?- هر وقت به یادش می افتی سعی کن بیشتر به عیوب و نقصها و کارهای بدی که احیانا انجام داده فکر کنی و به تدریج فکر کردن به نقاط منفیش رو زیاد کن تا ازش متنفر بشی

       ?- هر گونه نشونه ای که تو رو به یاد او می اندازه از بین ببر و اگه نمی شه از خودت دورش کن و حتی جایی که تو رو یاد او می اندازه نرو

       ?- با اشتغالات فکری و عملی اوقات زندگیت رو طوری پر کن که وقت فکر کردن بهش رو نداشته باشی و همچنین اوقات فراغت و بیکاریت رو هم با تفریحات و بازیها و مطالعه و کارای متنوع و جذاب سپری کن

       ?- در محیط های چمعی مثل جمع های مختلف دوستانه و فامیلی سفرهای دست جمعی شرکت در کلاسهای مختلف ببشتر شرکت کن  

        ?- از تنهایی بپرهیز

          ?- از فعالیتهای ورزشی خصوصا جمعی غافل نشو چون با تخلیه انرژی به آرامشت کمک می کنه

        ?- جذابیت های قلبی دیگر رو در خودت تقویت کن مثل ارتباط محبت امیز بیشتر با مادر و اعضای دیگر خانواده و یا دوستان صمیمی

        ?- ارتباط عاشقانه قلبی با خدا و اهل بیت علیهم السلام برقرار کن و اینو بدون که اگه محبت اونا در دلت شعله بکشه محبتهای دیگه میره پی کارش

    ??- اگه خواستگار  خوب داشتی هرچه زودتر ازدواج کن چون محبت جدید محبت قبلی رو کم رنگ می کنه بخاطر اینکه آنچه تو رو به طرف این عشق بی سر انجام جلب کرد نیاز تو به عشق و محبت جنس مخالف بود که یه ازدواج عاشقانه این نیاز رو رفع می کنه و آروم می شی و راحت تر می تونی از دست اون عشق مزاحم خلاص بشی

     ??- از دعا غافل نشو چون دلی که شکسته است و چشمی که اشک داره به خدا نزدیکتره ، پس با آه و ناله در خونه خدا و مقربان درگاهش برو و با اصرار حاجتت رو بخواه تا هم انشا الله حاجتت بر آورده بشه و دلت از این علاقه خالی بشه و آزاد بشی و هم اینکه به برکت پناه بردن به خدا و ارتباط قلبی با درگاه الهی از نظر روحی آروم و سبک بشی



نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 89/7/29 توسط rayehezohur

دختری هستم که سنم بالا رفته و خواستگار ندارم و از نیش و کنایه اطرافیانم به تنگ اومدم و سالها است هرچی دعا می کنم خدا جوابم رو نمی ده ، الان مدتیه که نماز هم نمی خونم ، شما بگید چه کنم .

 

جواب:

 

سلام

وضعیت ناراحت کننده ای براتون بوجود اومده من خودم دختر دارم من درک می کنم که برای دختر و خونواده اش چقدر این وضعیت سخته به همین خاطر شما صحبتهای اطرافیان رو حمل بر نگرانی و ناراحتیشون کنید نه اینکه فکر کنید نیش و کنایه می زنن

شما گفتید که بعد از سالها دعا و جواب نگرفتن نمازتون رو هم ترک کردید من برداشتم اینه که علت ترک نماز توسط شما بخاطر اینه که خدا رو در ازدواج نکردنتون یه جورایی مقصر می دونید به این صورت که شاید می گید از خدا که همه کار بر میاد چرا خدا کاری نمی کنه که یه مورد خوب برای خواستگاری من بیاد

خدمت شما عرض می کنم مواردی مثل سختی ازدواج که باعث شده پسرا ازدواج نکنن بخاطر دوری مردم ما از ازدواجیه که دین گفته چون طبق دستور دین ازدواج حتی یک ریال پول هم نیاز نداره مگه زمان صدر اسلام افرادی که بهشون اصحاب صفه می گفتند چون خونه نداشتن و محل استقرارشون یه سکو بود ازدواج نمی کردند؟

خب معلومه الان ازدواج گرون شده جوونا هم می گردن ارزون ترش رو پیدا می کنن و فقط اون جوونایی می تونن ازدواج کنن که وضعشون مالی خود یا پدرشون خوبه

شاید بگید که چرا خدا تو این وضع جواب منو که این قدر دعا می کنم نمی ده ؟ در جواب عرض می کنم این مثل این می مونه که یه نفر پول نداره دکتر معالجه اش نمی کنه بعد برمی گرده می گه: ای خدا چرا دل این دکتر رو نرم نمی کنی که منو بدون پول معالجه کنه؟

درسته که خدا همه کار ازش برمیاد و در بعض موارد هم از این کارها می کنه اما شما به این نکته هم توجه کنید که این دنیا عالم اختیاره نه اجبار و خدا به انسانها اختیار داده که در این دنیا هرکاری رو چه درست و چه غلط بتونن انجام بدن تا در اخرت به خوبها پاداش و به بدها جزا بده وگرنه اگه بخواد در همه موارد دخالت کنه باید هر وقت کسی بخواد کار خلافی کنه خدا باید جلوشو بگیره و دیگه خوبها و بدها خودشون رو نشون نمی دن که پاداش و عذاب معنی داشته باشه

پس شما بجای اینکه از دست خدا ناراحت باشید باید از دست فرهنگ نادرستی که در زمینه ازدواج وجود داره ناراحت و عصبانی باشید

نکته دیگه اینکه بر فرض که خدا به هر دلیل که مصلحت می دونه جواب شما رو نداد این که شما رابطه تون رو با خدا قطع کنید اشتباه بزرگیه چون بر فرض که تمام دنیاتون خراب بشه - که خراب نشده و فقط از عدم ازدواج در رنج هستید - چرا اخرتتون رو خراب می کنید این رو بدونید که طبق روایتی که اومده اگه کسی نمازش قبول نشه (نه اینکه نخونه ) خدا اعمال دیگرش رو هم در اخرت قبول نمی کنه یعنی انسان هرچه اعمال خوب انجام داده در گرو نمازشه که اگه خدا قبولش نکرد انگار که اونا رو هم انجام نداده

بیخود نیست که در روایت اومده که نماز کلید بهشته چون شاید می خواد بگه اگه با اعمالت تمام بهشت رو هم خریده باشی اگه اهل نماز نباشی همه بهشت هم بدردت نمی خوره چون کلیدش رو که نماز باشه نداری

 از همه اینا گذشته کسی که از خدا ببره پناهگاهش رو در زمان سختی ها از دست داده چون ادم که نماز نخونه چطور روش می شه تو سختیا بگه خدایا کمکم کن

 نکته اخر اینکه شما می تونید از توسط خود یا فرد مورد اعتمادتون به یکی از مراکز همسر گزینی در شهر خودتون یا یکی از شهرهای اطراف معرفی بشید تا از اون طریق مورد مناسب براتون پیدا بشه

 

انشا الله خدا دلتون رو روشن کنه و به فضل و رحمتش خواست شما رو بر اورده کنه

موفق باشید

 



نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 89/7/29 توسط rayehezohur
لطفا راجع به کوچکتر  بودن دختر از پسر هم صحبت کنید اینکه چقدر باید دختر از پسر کوچکتر باشه؟و تا چند سال مشکل ایجاد نمى کنه؟

 

جواب:

سلام

مشاورها می گن بهتره دختر چند سالی از پسر کوچک تر باشه برای اینکه اگه فاصله کم باشه یا هم سن باشن احتمال داره که در طول زندگی دچار مشکل بشن

در این زمینه دو دلیل عمده هست که اولی جسمانی و دومی مربوط به رشد عقلانیه

دلیل جسمانی اینه که: زنها در سن بالا زودتر از مردها شکسته می شن و طراوتشون رو از دست می دن و از نظر جنسی زودتر از سرد می شن و توان پاسخ گویی اونا به نیاز جنسی مرد کم می شه و اگه سنشون بیشتر باشه توان مراقبت از شوهر رو در پیری از دست می دن، از این دلایل نتیجه می گیرن که بهتره سن دختر چند سالی کمتر از پسر باشه تا پیامدهای منفی گفته شده در دوران کهن سالی اسباب نارضایتی و ناراحتی فراهم نکنه

دلیل مربوط به رشد عقلانی اینه که: دختر زودتر از پسر بالغ می شه و معمولا زودتر به رشد عقلی می رسه و پسر دیرتر بالغ می شه و قاعدتا رشد فکری و عقلیش دیرتره، در نتیجه درک و فهم عقلی دختر معمولا از پسری که هم سن اوست بیشتره و با پسری که چند سال از خودش بزرگتره برابری می کنه، پس دختر باید چند سال کوچکتر باشه تا تفاهم و درک طرفینی راحت تر برقرار بشه و بهتر بتونن با هم زندگی کنن

در جواب دلیل جسمانی می شه گفت اولا: اکثر پیامدهای ذکر شده قابل کاهشه مثلا وسایل ارایشی کمبودهای ظاهری رو جبران می کنه و تقویت کننده های جنسی این مشکل رو حل می کنه و ثانیا شاید بشه گفت اختلاف سن از این جهت فقط برای پسر خیلی مهمه اما برای دختر اون قدر مهم نیست مگر از این باب که وقتی در دوران کهن سالی این حالات پیش میاد زن از ناتوانی خودش در بر اوردن نیازهای شوهر ناراحت بشه

جواب دلیل عقلانی هم اینه که اولا: این تفاوت در ابتدای بلوغ بیشتره اما در سنین بالاتر چندان ظاهر نیست یعنی تفاوت فهم و درک در یه دختر و پسر 15 ساله کاملا واضحه اما در یه پسر و دختر 25 ساله این طور نیست بلکه می شه گفت که در سنین بالاتر تفاوت درک کمتری هست پس با توجه به اینکه معمول ازدواجها در حال حاضر در سنین بالاتر صورت می گیره پس تفاوت فهم و درک در هم سن ها کمتره و در نتیجه هم سن بودن در سنین بالاتر اشکال ایجاد نمی کنه

ثانیا : با توجه به اینکه در حال حاضر دختر پسرها با هم صحبت می کنند در صورتی که اختلاف درک طرفینی زیاد باشه توی صحبتها قابل تشخیصه پس در صورتی که دختر احساس نکنه پسر هم سن او از نظر عقلی بچه است ازدواجشون اشکال نداره

نتیجه اینکه فاصله سنی چند ساله بین دختر و پسر لزومی نداره چون پیامدهایی که در دلیل جسمانی اومده اکثرا قابل جلوگیریه و اونا هم که در دلیل عقلانی ذکر شده با صحبت طرفینی قابل پیشگیری است

علاوه بر اینکه حتی می شه گفت فاصله سنی چند ساله در بسیاری موارد ترجیح هم نداره و فقط در بعض مواقع به درد می خوره مثل اینکه پسر در انتخاب یکی از دو دختر -که از جهات دیگه مساویند- مردد باشه، در اینجا می شه گفت: بهتره اونی رو که سنش کمتره ترجیح بده، اما در بسیاری موارد حتی ملاک ترجیحی هم نیست مثل صورتی که یک دختر هست و تمام موارد دیگه او مناسبه اما با پسر هم سنه، در این صورت به هم زدن ازدواج بخاطر نبود فاصله سنی نادرسته، یا صورتی که موارد دیگه دختر مناسب نیست اما اختلاف سن چند ساله با پسر داره که در این مورد هم ترجیح محسوب نمی شه

اما در مورد اینکه سوال کردید: کوچکتر بودن دختر تا چند سال مشکل ایجاد نمی کنه؟ عرض می کنم: فاصله زیاد سنی در صورتی که تفاوت زیادی در درک و فهم ایجاد کنه ممکنه موجب اشکال در زندگی اینده بشه، اما باید توجه داشت که این تفاوت در دختران سنین پایین بیشتره یعنی تفاوت درک یه پسر 25 ساله با یه دختر 15 ساله بیشتر از تفاوت فکری یه دختر 25 ساله با پسر 35 ساله است پس هرچی سن بالاتر باشه مشکل سازی تفاوت سنی زیاد از این جهت کمتره

نتیجه اینکه: تفاوت سنی زیاد در صورتی که سبب زیاد شدن تفاوت فهم و درک طرفین نشه و در نتیجه اختلاف سلیقه های اساسی ایجاد نکنه و پسر ببینه که دختر از نظر عقلی و فکری بهش نزدیکه، این مقدار تفاوت مانع ازدواج نیست



نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 89/7/28 توسط rayehezohur

سوال :

سلام

من دختر 26 ساله با علقه های مذهبی هستم. همیشه و مهمترین چیز برام این بوده که از درسی که دارم میخونم و واقعا هم ازش لذت میبرم براش ارزش بذارم. باهاش کار کنم و ... .برای همینم یکی از ملاکهای مهمم بعد از اخلاقیات و ایمان بخدا و علاقه این بوده که همسرم هم آدمی پویا با سطح تحصیلات فوق لیسانس به بالا و پرتلاشی باشه. چون الان شرایطی برای من فراهمه که احتمال پذیرش بورسیه دکترا برای سال آینده در خارج از کشور هم برام زیاده و نمیخام اختلاف تحصیلی بعدا برام مشکل ایجاد کنه. البته اگر میگم مشکل منظورم این نیست که من نگاه از پایین به بالا به طرفم داشته باشم بلکه اتفاقا آدمی هستم که حقیقتا هرگز کسی رو بخاطر ندونستن کوچک نشمردم بلکه احساس می کنم ممکنه دیگران این نگاه رو القا کنن یا اصلا بعدها خود طرف این احساس کمبود درش ایجاد بشه که از نشست و برخاستهای همسرش یا مسافرتها و کنفراسها و ... . از طرفی واقعا دلم میخاد این پویایی و همراهی هم در طرفم باشه. خواستگارای زیادی داشتم. اطرافیان با ملاک تحصیلات من مخالف بودن اما برای منکه چشم انداز زندگیم با تلاش در این جهت گره خورده پذیرفتنی نبود.با این حال سعی کردم تو هیچکدوم بیجهت نه نگم واسه همینم از خدا خواستم اگر به صلاحمه دهنم رو قفل کنه حتی اگر ملاک تحصیلات به اون معنا لحاظ نشه. واقعا هم بیجهت نه نگفتم. اما این بین دومورد همزمان پیش اومد که یکی ملاکهای منو داشت و دیگری نه. کسی که ملاکهامو داشت با وجودیکه وضع مال مناسبی نداشت با اظهار علاقه ای که میکرد خیلی امیدوارم کرد. اظهار میکرد دلش به لطف خدا روشنه که بتونه مسیر روشنی خانواده من برای اداره حداقلی زندگی ازش خواسته بود رو پیدا کنه و اگر این وصلت میسر نشد نمیخاد به ازدواج فکر کنه. صبر کردم . اونم جورهای مختلفی سعی کرد اما نشد چون مشکل سربازی هم داشت. بعد از 6-7 ماه که توی دانشگاه موضوع رو با من مطرح کرده بود (و قبلش که حدود چند ماه که مردد به طرح موضوع بدلیل پیگیری فراهم آوردن امکانات بود) عذر خواهی کرد که نمیخاستم اینطور بشه ولی هیچ جایی دستم بند نشد و دیگه ما رابطه رو قطع کردیم. تو اون مدت 1-2 بار با پدرم ملاقات داشت. حتی پدرم پدر اون رو دیده بود اما من هم به یک علت دیگه حاضر به صبر کردن نشدم و اونم اینکه احساس می کردم که یا خانواده اش اونقدر برای احساسات ارزش قائل نبودن که برای گرفتن فرصت نشدن پادرمیونی نکردن و یا خودش با خانواده اش مشکلی داشته که هردوی اینه معضله. و این سوال همینطور برای من موند که واقعیت موضوع چی بوده . از اونطرف کسی که یک پله سطح تحصیلی اش از من پایینتر بود اما امکانات زندگیش فراهم بود و مقبول خانواده من هم بود رو رد کردم و هیچوقت هم پشیمون نیستم و گفتم ملاک منو نداره (البته این تها ملاک رد نبود) اما خانواده من همواره ازش بعنوان یه آدم متعهد و مسئول یاد می کنن. بعد از چندین خواستگار که بنا به دلایلی رد کردم چند ماهی بود که کمی روانم آسوده بود.حالا الان در شرایطی قرار دارم که با خواستگار لیسانس مواجهم اما احساس می کنم مغزم تحمل اینهمه فشارهای عصبی رو نداره. من از این چالش قدیمی خسسته شدم. چه بسا که قبل از این ها هم حتی تا مرز نامزدی هم رفتم و بهم خورد. اما نمیتونم با خودم کنار بیام از ملاکم بگذرم و حتی دیگه حاضرنیستم به بررسی این مورد بپردازم. اما خانواده ام حالا که سنم بیشترشده میگن باید کنار بیای تو بیخودی سخت می گیری. اصلا حس لجبازی هم پیدا کردم. از مقایسه هاشون درمورد کسی که ردش کردم و اونا پسندیده بودن بدم می یاد و گفتم حالا اینم ملاک منو نداره و دوست ندارم بیاد. احساس میکنم اگر تو اون مورد که خواست من بررسی اون بود، اونطور نمیشد من الان سرکوفتها و فشارهای این و اونو نداشتم. البته اینم باید اضافه کنم که اینکه اون شخص خواسته خانواده منو بحق می دونست اما حتی سربازی با حقوق هم براش جور نشد. دارم برای مقابله با فشارها سعی میکنم استقلال خودمو بدست بیارم. برم خارج درس بخونم تا از این فضا دور و راحت باشم. گرچه ازونجا هم نگرانیهایی دارم اما احساس میکنم (اونجا در کنار دوست قابل اعتمادم که اینکارو کرده) راحتتر خواهم بود ولی این فشارها هم برام سخته احساس میکنم باید برای بدست آوردن این استقلال وظیفه یک مرد رو هم به دوش بکشم.
خسسسسسسسسسته ام. لطفا کمکم کنید.

 

جواب :

سلام

الان از فشار خانواده ناراحتید و دل خوش به تحصیلی هستید که بهش عشق می ورزید اما این شوق و ذوق با اتمام تحصیل و رسیدن به نقطه اوجی که انتظارش رو دارید به نهایت خواهد رسید و به جایی می رسید که کار و تمام افتخارات تحصیلی عادی می شه و بعدش روزی می رسه که احساس می کنید که زندگی بدون یک همدم و همسر و فرزند بی معنا است و دلتون می خواد ازدواج کنید اما ممکنه مشاهده کنید که نه تنها خواستگار با ملاکهای شما وجود نداره بلکه اصلا برای دختر در سن شما خواستگار نمیاد پس حتی اگه با مثل خارج رفتن از فشار خانواده رو یه جوری خلاص بشید ممکنه در اینده مجبور بشید سالهای سال یا تا اخر عمر فشار تجرد رو تحمل کنید اگه بهش راضی هستید انتخابش کنید ولی فکر نمی کنم در اینده وقتی تجرد بهتون فشار اورد به همین رضایت باقی بمونید

علاوه بر اینکه تصور نمی کنم فشار پایین تر بودن تحصیلات همسر بیشتر از فشار تجرد تا اخر عمر باشه چون وقتی سن شما بالا رفت دیگه تضمینی برای ازدواج شما وجود نداره

شاید بگید از کجا معلوم که در مورد من این طور بشه و شاید خواستگار خوبی نصیبم شد من عرض می کنم ان شاء الله که این طور بشه و مجرد نمونید اما اگه شد پشیمونی هیچ سودی نداره چون خیل عظیم دخترای سن بالای مجرد نشون دهنده اینه که وقتی سن دختر بالا می ره به شدت امکان ازدواجش کاهش پیدا می کنه خصوصا که ملاکش هم تحصیلات بالاتر همسر باشه که تازه افرادی که می تونن خواستگاریش بیان کمتر  هم می شن

من با نظر خونواده شما موافقم و پافشاری شما بر ملاک بالاتر بودن تحصیلات همسر رو خطرناک می دونم که ممکنه اصل ازدواجتون رو به خطر بندازه و به ازدواج نامناسب مجبورتون کنه یعنی تحت فشار تجرد مجبور بشید با کسی که فکرش رو هم نمی کردید ازدواج کنید

دیگه خود دانید



نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 89/7/28 توسط rayehezohur

سوال:

سلام

دختری 28ساله هستم. خواستگاری دارم تحصیلکرده و باسواد و بسیار خوش صحبت و مهربان و خانواده خوبی هم دارد. از هرنظر مناسب است. چند بار باهم صحبت کردیم و در موارد زیادی با هم تفاهم داریم. ولی نمیدانم چرا دوستش ندارم. هرچه سعی میکنم توی دلم نمیرود. به خاطر شرایط خوبی که دارد میخواهم بااو ازدواج کنم ولی میترسم هیچوقت به او علاقه پیداا نکنم و از آنجا که دختر احساساتی هستم میترسم زندگی خوبی نداشته باشم. لطفا مرا راهنمایی کنید.

 

جواب :

سلام

قبل ازدواج عشق لازم نیست بلکه مضره اما یه علاقه حد اقلی لازمه، به اینکه اونو بپسندی یعنی به دلت بشینه به حدی که دوست داشته باشی که همسرت بشه، اگه این مقدار بهش تمایل داشته باشی می تونی بهش بله بگی چون بعدا به عشق پایدار مبدل می شه و اما اگه اصلا هیچ میلی بهش نداری و دلت نمی گه زنش بشو ، ازدواجت به این صورت ریسک داره چون ممکنه که بعدا بهش علاقه مند نشی

البته من نمی گم که الان ردش کن بلکه از راههای زیر برای ایجاد علاقه تلاش کن اگه این علاقه حد اقلی ایجاد نشد اون وقت ردش کن

اول: بررسی کن علت عدم علاقه چیه اگه به هر دلیل ظاهر یا اخلاق و رفتارش رو با دیگری مقایسه می کنی این کار رو نکن و به خودت بگو مقایسه درست نیست چون افراد متفاوتند و همه هم خوبی دارن هم بدی، بنا بر این افراد رو باید به صورت مجموعی دید و درباره شون نظر داد نه اینکه بعض اخلاق و رفتارهای یکی رو با دیگری مقایسه کنی

دوم : به نقاط مثبتش و شرایط خوبش بیشتر فکر کن و سعی کن اثارش رو در نظر بیاری و به زندگی خوبی که در کنار او - بخاطر این نقاط مثبت - خواهی داشت فکر کن تا بهش علاقه مند بشی

سوم : اگه بعض نقاط منفیش برات جلب توجه کرده سعی کن اثرش رو کم کنی یا از بین ببری مثلا اگه از قیافه اش خوشت نمیاد به خودت بگو که عیب نداره قیافه بعد یه مدت عادی می شه یا اگه مثلا بعض اوقات لجبازی می کنه به خودت بگو عیب نداره عوضش مهربونه  

چهارم : شاید خودت رو خیلی بالا می بینی و فکر می کنی که لیاقت تو بیشتر از اونیه که اون همسرت باشه اگه این طوره به خودت بگو هرچند هم این طور باشه ولی بالاتر دیدن خود از نظر اخلاقی درست نیست چون یه نوع تکبره و سبب می شه خوبیای دیگران رو نبینه و نتونه تعامل خوبی باهاشون داشته باشه علاوه بر اینکه به این فکر کن که اگر هم بالاتر باشی سن بالای تو نقطه ضعف محسوب می شه

پنجم : اگه راههای فوق جواب نداد می تونی راه عملی ایجاد علاقه رو طی کنی، اون راه اینه که  یه مدت در کنارش باشی تا هم نقاط مثبتش رو عملا ببینی و هم رابطه احساسی بینتون برقرار بشه و زمینه ایجاد علاقه بشه

البته این نوع رابطه رو من به هیچ وجه بدون صیغه محرمیت توصیه نمی کنم چون معمولا وقتی طرفین به سمت رابطه احساسی می رن رنگ نگاهها و صحبت ها عوض می شه و اگر به هم محرم نباشند تبادل احساسشون گناه الود می شه و گناه الود شدن رابطه غیر از اثر منفی معنوی و احساس گناهی که به همراه میاره، زمینه بی اعتمادی به عفت دختر رو در طرف مقابل به وجود میاره که ممکنه یا جلوی ازدواج رو بگیره و یا اگرم به ازدواج برسه شاید بعدا پسر به دختر بگه تو که با من این نوع رابطه حرام رو برقرار کردی پاک نبودی

موفق باشید  



نوشته شده در تاریخ جمعه 89/7/23 توسط rayehezohur
<      1   2      
تمامی حقوق این وبلاگ محفوظ است | طراحی : پیچک

  • آی تی ایران
  • قالب میهن بلاگ
  • ضایعات
  • انواع کد های جدید جاوا تغییر شکل موس